امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - به قول قدما، آدمی بنده عادت است و ترک عادت موجب مرض است. عادت کردن به چیزی، کسی یا رفتاری، جزو خصوصیات جداییناپذیر انسان است. به تعبیر دیگر، آدمی که این خصوصیت را نداشته باشد، لابد چیزی از انسان بودن کم دارد. عادت کردن یک نوع میل به زندگی بهصورت غریزی است. یک نوع تمایل به سکون و تغییرناپذیری غیرارادی است.
این خصلت به آدم کمک میکند تا خانواده تشکیل بدهد و در چارچوبش بماند، سر کارش برود، یک نوع رفتار را تحمل کند و مابقی اتفاقات که از حوصله این چند کلمه خارج است. با این تفاصیل، ما به دیدن آدمهایی که برایمان عزیز هستند، رفتن به جاهایی که دوست داریم، وقت گذراندن در فضاهایی که آنها را میپسندیم و مصرف چیزهایی که باب میلمان است، عادت کردهایم و گذشتن از آنها برایمان سخت است. این نوع رفتار، اعتیاد هم تعبیر میشود. اعتیاد که فقط به موادمخدر نیست. کسی که سیگار میکشد، لابد از آن لذت میبرد و ترک آن برایش مشکل است و باید دلیلی قویتر از میلش به سیگار پیدا کند تا به آن بچسبد. خوشبختانه این خصلت، کشنده نیست و آدم توانایی دارد که جای عاداتش را عوض کند و آب از آب تکان نخورد.
تصور کنید آدمی را که اعضای خانوادهاش را دوست میدارد و به بودنشان عادت کرده است. وقتی که آنها به هر دلیلی از پیش چشمش دور شوند و دیگر نباشند، کمی سختی میکشد، ولی به نبودشان عادت میکند. شوربختانه این خصوصیت بشر برای همهچیز کاربرد دارد و مثل آهنربا هرچیزی را به آدم میچسباند.
از کتاب خواندن و ورزش و فیلم دیدن و معاشرت تا مصرف موادمخدر و فحاشی و رفتارهای ضداجتماعی و هزار چیز جور و ناجور دیگر، بهطوریکه آدم باید همه حواسش را ششدانگ جمع بکند که چه چیزی را دارد به خودش میچسباند یا به او میچسبانند. معمولا چیزهایی که دیگران به او میچسبانند، فقط برای همان دیگران سودمند است. سودجویانی که بلد شدهاند چقدر و چطور از این خصوصیت بشری استفاده کنند. سودی که به همین راحتی قطع و کم نمیشود؛ چون آدمها معمولا تا گند چیزی را درنیاورند، ولکن قضیه نیستند. آنقدر سیگار میکشند تا ریهشان از کار بیفتد. آنقدر در اینترنت غرق میشوند که از زندگی واقعی جدا شوند.
آنها با همین اعتیاد، وارد جهانی میشوند که همهچیزش ساخته آدمهای دیگر است. جهانی که در آن حجم عظیمی از واقعیت تحریفشده را ساختهاند و مثل فروشندگان خوشبرخورد، با لبخندی بزرگ و باورپذیر، در مغازههای شبانهروزی به هرکسی میفروشند. اثر «واسکو گارگالو»، کاریکاتوریست پرتغالی، با لحنی طنزآمیز به همین نکته اشاره میکند. شترمرغی که سرش را برای فرار از واقعیت، در گوشی تلفن هوشمندی فرو کرده است.
او با تلفیق خاصیت این جاندار با آدمهایی که شبانهروز سرشان در گوشیهای هوشمند تلفنشان است، به شباهتی عجیب میرسد و مرز بین انسان و شترمرغ را برمیدارد، بهطوریکه مخاطب با دیدن این تصویر اولین چیزی که به ذهنش خطور میکند، این است که این پرنده میتواند خودش باشد. پرندهای که برای فرار از سختی یا خطر سرش را در زمین فرو میکند و آدمی که برای فرار از سختی زندگی واقعی به جهان مجازی پناه میبرد.
تا اینجای کار «گارگالو» موفق بوده است. ضربهای را که میخواسته، به مخاطبش زده و کارش تمام شده است. ولی کار اثر تمام نشده است و به نکته دیگری هم اشاره میکند. چیزی که ما در این کارتون نمیبینیم و آن مفهوم تاریکی است. عنصری که فقط باید مخاطب در جای شترمرغ قرار بگیرد تا آن را درک کند. زیر زمین هیچ نوری نیست. تاریکی مطلق مثل دروغی است که مدام جریان دارد. این اثر مرثیهای است برای کسانی که از نور حقیقت بهطرز سادهلوحانهای به تاریکی فرار کردهاند.